چی دلنشین تر اینکه مدام و بی بهانه صدایت کنم با علامت سوال....؟ و تو سر حوصله جواب بدی جوووووووونم
دلم !
یک مزرعه می خواهد
یک تو
یک من
و گندم زاری طلایی رنگ که هوایش آکنده با عطر نفس های تو باشد...
چنان جاذبه آغوشت
به جاذبه زمین غلبه میکند که روحم به پرواز در آید...
کلمه
کلمات
کلام نمی آید بر لبم
وقتی تو اینجایی
لب سکوت می کند
انگار چشمها تا به حال
ندیده اند
فرشته ای به این زیبایی
خوب من !
سیب را چیدم تا ببینی تو را می خواهم نه بهشت را ...
وقتی هستی حتی غروب هم دیگه تلخ و غمگین نیست تمام بار دنیا رو دوشم باشه سنگین نیست
آن روزها که میدیدمت نفسم میگرفت...
حالا که نمی بینمت دلم میگیرد برگرد... تحمل اولی آسانتر بود
گفتے کـﮧ
ما بـﮧ دَرد هَم نمے خوریم....! امـا هَرگز نـَفهمیدے مَـטּ تو را بَراے دَردهایَم نمے خواستَم ! هیوا درباره وبلاگ آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
![]() نويسندگان |
|||||
![]() |